من و یک نفر دیگر ... | |||
دیگه هیچی نمی نویسم .
چون من عاشق نیستم .
فقط اینو بگم که اون به خاطر من ، ما رو ترک کرد .
خود بابام بهم گفت ...
گفت سامان باهاش صحبت کرده و گفته من و الهه به هم نامحرمیم .
درست نیست اینقدر به هم نزدیک باشیم .
همون پارسال اینو گفته .
بابام همه چیو فهمید .
داشتم واسه خودم گریه میکردم و اسم سامانو روی کاغذ پر میکردم که دیدم بالای سرمه ...
بابام گفت ....
هیچی فقط یه خورده منو دلداری داد .
شاید راضی نباشه بگم .
خداحافظ
من بی تو هیچم ، تو باورم نکن
خیسم ز گریه ، تنهاترم نکن
عاشق نبودم تا با تو سر کنم
آتش نبودم ، خاکسترم نکن ...